بجخیزیدنلغتنامه دهخدابجخیزیدن . [ ب َ دَ ] (مص ) غلطیدن است بر چیزی . (فرهنگ اسدی ) : چه سود کند که آتش عشقش دود از دل و جان من برانگیزدپیش همه مردمان و او عاشق جوینده بخاک بر ببجخیزد.عسجدی .
غلطیدنلغتنامه دهخداغلطیدن . [ غ َ دَ ] (مص ) گردیدن به پهلو. گردیدن بر روی خود. غلتیدن . غلط خوردن . غلط زدن . بجخیزیدن . گلیدن . غل خوردن . تدحرج : خروشان بغلطید بر خاک بربه پیش خداوند پیروزگر. فردوسی .بغلطید بر خاک و زو رفت هوش <br