بجهتلغتنامه دهخدابجهت . [ ب ِ ج َ هََ ت ِ ] (حرف اضافه ٔ مرکب ) بسبب . به علت . (آنندراج ). کلمه ٔ تعلیل است . از برای . بواسطه ٔ. از بابت . (ناظم الاطباء). رجوع به جهة شود.- بجهة آنکه ؛زیراکه . به سبب آنکه .
بزاعتلغتنامه دهخدابزاعت .[ ب َ ع َ ] (ع اِمص ) ظرافت . ملاحت . کیاست . ذکاء قلب . (یادداشت بخط دهخدا). بزاعة. و رجوع به بزاعة شود.
شتکارلغتنامه دهخداشتکار. [ ش َ ] (اِ) شدکار. شدیار.شکافتن زمین باشد بجهت زراعت کردن . (برهان ). شیار زمین بجهت زراعت . (از ناظم الاطباء). شخم کردن زمین .
بومکندلغتنامه دهخدابومکند. [ ک َ ] (اِ مرکب ) خانه ای را گویند که در زیر زمین کنند بجهت گوسفندان و مسافران . (برهان ) (آنندراج ) (انجمن آرا) (ناظم الاطباء). جایی که در زیر زمین کنند بجهت مسافران و گوسفندان . (فرهنگ فارسی معین ).
پوزنلغتنامه دهخداپوزن . [ زَ ] (اِ) زمینی را گویند که بجهت زراعت کردن پاک کرده باشند. (برهان ). پوژن . (شرفنامه ).