بحبورلغتنامه دهخدابحبور. [ ب ُ ] (ع اِ) بچه ٔ مرغی که بالوا گویند و شبیه به شیرمرغ است . (ناظم الاطباء).
ببرفرهنگ فارسی عمیدپستاندار گوشتخوار و درنده با نوارهای سیاه بر روی پوست.⟨ ببر بیان: [شاهنامه] جامهای از پوست پلنگ یا ببر که رستم هنگام جنگ بر تن خود میکرده: ◻︎ تهمتن بپوشید ببر بیان / نشست از بر اژدهای ژیان (فردوسی: ۲/۱۷۹).
ببیرلغتنامه دهخداببیر. [ ب َ ] (اِ) برگ گیاه پاپیروس که در قدیم در مصر بجای کاغذ بکار میرفت . بابواس . فافیر. بردی . پیزر. (یادداشت مؤلف ).