بخششیلغتنامه دهخدابخششی . [ ب َ ش ِ شی ] (ص نسبی ) منسوب به بخشش . نحلة. (ترجمان القرآن جرجانی ). عطیه . هبه . آنچه بخشیده می شود. || درخوربخشش . اهل بخشش . معتاد به بخشش . (یادداشت مؤلف ).
بخششلغتنامه دهخدابخشش . [ ب َ ش ِ ] (اِمص ) داد. دهش . عطا. انعام . (ناظم الاطباء). عطا. (آنندراج ). عِداد. عائدة. دسیعه . فجر. وهب . موهبة. موهب . نُحلی ̍. عطیه . (از منتهی الارب ). سخا. بخشندگی . رادی . صله . هبه . بذل . رفد. نَدی ̍. کرم . جود. فیض . حبوة. حباء. (یادداشت مؤلف ) <span class
بخشیشلغتنامه دهخدابخشیش . [ ب َ ] (اِمص ) بخشش و هدیه و انعام و انعامی که بکسی علاوه بر مزد و اجرت می دهند. (ناظم الاطباء). در عربی بجای حلوان (که اکنون فراموش شده ) بکار رود. (از نشوءاللغة ص 93).دزی در ذیل قوامیس عرب آرد: بخشیش (فارسی ). ج ، بخاشیش : انعا
نوروزیهلغتنامه دهخدانوروزیه . [ ن َ / نُو زی ی َ / زی ی ِ ] (ص نسبی ، اِ مرکب ) انعام و بخششی که در روز نوروزی می دهند. (ناظم الاطباء). نوروزی . رجوع به نوروزی شود.
زبان برفرهنگ فارسی عمید۱. برهان و دلیل قاطع که مدعی را خاموش سازد و دیگر چیزی نگوید.۲. جوابی که زبان طرف را کوتاه کند و دیگر حرف نزند.۳. ویژگی عطا و بخششی که زبان خصم یا مدعی و شاکی را ببندد و دیگر بدگویی و شکایت نکند.
نحلةًلغتنامه دهخدانحلةً. [ ن ِ ل َ تَن ْ ] (ع ق ) هبتی . بخششی . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ). قوله تعالی : و آتوا النساء صدقاتهن نحلةً ؛ ای فریضة، و قیل دیانة، و قیل اراد هبة. (ناظم الاطبا). رجوع به نحلة [ ن ِ ل َ / ن ُ ل َ ] شود.
فَضْلِفرهنگ واژگان قرآنزيادي و فزوني در كارهاي ستوده - بخششي كه به دليل استحقاق فرد مورد بخشش قرار گرفته ، صورت نمي گيرد بلكه از زيادي كرم شخص بخشنده است (کلمه فضل مانند کلمه فضول به معناي زيادي است ، با اين تفاوت که فضل به طوريکه گفتهاند زيادي در مکارم و کارهاي ستوده است ، و فضول ، به معناي زيادي در نا ستوده است." ذي فضل
نَافِلَةًفرهنگ واژگان قرآنزیادی - اضافه - عطیه و بخششی افزون (کلمه نافله از ماده نفل به معناي زيادي است ،و معناي عبارت "وَمِنَ ﭐللَّيْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نَافِلَةً لَّکَ "این است که قسمتي از شب را پس از خوابيدنت بيدار باش و به قرآن (يعني نماز ) مشغول شو ، نمازي که زيادي بر مقدار واجب تو است. وعبارت "وَوَهَبْنَا لَهُ إِسْحَاق