بخش بخشلغتنامه دهخدابخش بخش . [ ب َ ب َ ] (اِ مرکب ) پاره پاره . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). حصه حصه و بهره بهره . (ناظم الاطباء).- بخش بخش کردن ؛ قسمت کردن . (ناظم الاطباء). تجزیه کردن . (یادداشت مؤلف ).
بدنۀ آلومینیمیall-aluminum bodyواژههای مصوب فرهنگستانبدنهای که بخش عمدۀ آن از آلومینیم ساخته شده است
ساقهبرگیرamplexicauleواژههای مصوب فرهنگستانویژگی قاعدهای بدون پایک که بخش عمدهای از ساقه را در بر میگیرد
آب کانیزدودهdemineralized waterواژههای مصوب فرهنگستانآبی که بخش عمدۀ کاتیونها و آنیونهای آن زدوده شده است
بخشفرهنگ فارسی عمید۱. بهره؛ حصه؛ نصیب؛ قسمت.۲. واحدی از یک سازمان که کار ویژهای را بر عهده دارد: بخش امور مالی.۳. قسمتی از یک کتاب، مقاله، جزوه، و مانندِ آن که دارای استقلال نسبی است.۴. (اسم مصدر) (ریاضی) تقسیم.۵. قسمتی از یک شهرستان که از چند دهستان تشکیل شود.۶. قسمتی از یک شهر که دارای
بخشلغتنامه دهخدابخش . [ ب َ / ب ُ ] (ع اِ) ج ، بخوش ، ابخاش . سوراخ . حلقه ٔطناب . حفره (سوراخی در زمین ). (از دزی ج 1 ص 55).
بخشلغتنامه دهخدابخش . [ ب َ ] (اِ) حصه و بهره . (برهان قاطع) (آنندراج ) (انجمن آرا). بهره و حصه و قسمت و نصیب . (ناظم الاطباء). حصه ٔ مردم و قسمت . برخ . بهر. بهره . (از شرفنامه ٔ منیری ). حصه و نصیب . (غیاث اللغات ). سهم . قسم . قسمت . رسد. جزء. پاره . بعض . قطعه . حصه . قسط. نصیب . نصیبه .
راست بخشلغتنامه دهخداراست بخش . [ ب َ ] (نف مرکب ) مقسط. (مهذب الاسماء). بخش کننده بقسط و عدل . بخش کننده بتساوی و استواء.
درم بخشلغتنامه دهخدادرم بخش . [ دِ رَ ب َ ] (نف مرکب ) درم بخشنده . بخشنده ٔ درم . آنکه درم بخشد : تا درم خوار و درم بخش بودمرد سخی تا درم جوی ودرم دوست بود مرد لئیم .فرخی .
دوابخشلغتنامه دهخدادوابخش . [ دَ ب َ ] (نف مرکب ) دوابخشنده . چاره گر. معالج . شفابخش : که ای محراب چشم نقش بندان دوابخش درون دردمندان . نظامی .فریبنده چشمی جفاجوی و تیزدوابخش بیمار و بیمارخیز.نظامی .<br
دوبخشلغتنامه دهخدادوبخش . [ دُ ب َ ] (اِخ )دهی است از بخش مرکزی شهرستان رشت . دارای 736 تن سکنه . آب آن از استخر است و از طریق احمد سرگوراب به شفت راه فرعی دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2).