بخوابیگویش اصفهانی تکیه ای: behose طاری: behose طامه ای: viyose طرقی: behose کشه ای: behose نطنزی: vahose
بخوابیگویش خلخالاَسکِستانی: bəxəsi دِروی: bə.xəs.i شالی: bə.xəs.i کَجَلی: bö.hös.i کَرنَقی: boxossi کَرینی: boxossi کُلوری: bə.xəs.i گیلَوانی: bəhəsi لِردی: boxossâš
بخوابیگویش کرمانشاهکلهری: bexafɪd گورانی: bexafɪd سنجابی: bexafɪd کولیایی: bexafɪd زنگنهای: bexafɪd جلالوندی: büsɪ زولهای: büsɪ کاکاوندی: ba:sɪ هوزمانوندی: ba:sɪ
حقادیکشنری عربی به فارسیواقعا , راستي , صادقانه , باشرافت , موافق باحقايق , بدرستي , بطور قانوني , بخوبي
املادانلغتنامه دهخدااملادان . [ اِ ] (نف مرکب ) کسی که طریقه ٔ نوشتن کلمات را بخوبی می داند. (ناظم الاطباء).
بوشناسلغتنامه دهخدابوشناس . [ ش ِ ] (نف مرکب ) آنکه شامه ٔ صحیح داشته باشد. (آنندراج ). آنکه بخوبی در میان بوها تشخیص میکند. (ناظم الاطباء). آنکه بخوبی ، بویها را تشخیص دهد. (فرهنگ فارسی معین ) : ما بحسن صورت از معنی قناعت کرده ایم بوشناسان را قماش پیرهن منظور نی
ماهرفرهنگ نامها(تلفظ: māher) (عربی) آن که در انجام کار و فن هنری استاد باشد و آن را بخوبی انجام دهد ، حاذق ، چیره دست .