بخورددادنلغتنامه دهخدابخورددادن . [ ب ِ خوَرْدْ / خُرْدْ دا دَ ] (مص مرکب ) بخورد کسی یا جانوری یا چیزی دادن ؛ به او خورانیدن : روزی هادی صحنی برنج نیمی بخوردو نیمی در وی زهر کرد و به مادر فرستاد گفت مرا این خوش آمد و بتو فرستادم ، خیزران د