اسوا
worse
daha kötü
تدهور
اثر (مع الشد) , اشعر بالمرارة , تدهور (فعل ماض) , هيج
deteriorate, deterioration, retrogress, worsen
aggravate, compound , deteriorate, exacerbate, worsen
بدترکیب . [ ب َ ت َ ] (ص مرکب ) بدریخت . بدقواره . بدهیأت . (یادداشت مؤلف ).
اخرق
exacerbation
بدتر شدن، بدتر کردن، بدتر جلوه دادن
بدتر می شود، بدتر کردن، بدتر جلوه دادن
بدتر شد، بدتر کردن، بدتر جلوه دادن
بدتر خیلی بدتر
بدتر شدن