دوستیلغتنامه دهخدادوستی . (حامص ) حالت و صفت و عمل دوست . محبت و مودت و خیرخواهی و رفاقت و یاری . مهر. ود. وداد. موالات . ولاء. الف . الفت . خلت . اخاء. مواخات . حبابت . خلاف خصومت . مقابل دشمنی . ضد دشمنی و عداوت و بغض . (یادداشت مؤلف ). محبت . یگانگی . صداقت . ولا. حب . (دهار). خلة. (ترجمان
دوستیدیکشنری فارسی به انگلیسیamity, comradeship, familiarity, fellowship, friendship, ism _, togetherness
نجوشیدنلغتنامه دهخدانجوشیدن . [ ن َ دَ ] (مص مرکب ) مقابل جوشیدن . رجوع به جوشیدن شود. || نجوشیدن با مردم ؛ مایل به دوستی و معاشرت و مؤانست مردم نبودن . رجوع به نجوش شود.
مراودهلغتنامه دهخدامراوده . [ م ُ وِ دَ / دِ ] (از ع ، اِمص ) آمد و شد. رفت و آمد. تردد. (یادداشت مؤلف ). دید و بازدید. (ناظم الاطباء). با کسی دوستی و معاشرت داشتن . (فرهنگ فارسی معین ). ج ، مراودات .- مراوده داشتن با کسی ؛ با اورف
شباک جرجانیلغتنامه دهخداشباک جرجانی . [ ش َب ْ با ک ِ ج ُ ] (اِخ ) ابوطاهر ابراهیم بن مطهر شباک جرجانی از دوستان و معاصران غزالی در نیشابور و از شاگردان امام الحرمین بود. سپس صحبت غزالی برگزید و با وی به عراق و شام و حجاز سفر کرد و در حدود 20 سال با یکدیگر دوستی و م
ترک کردنلغتنامه دهخداترک کردن . [ ت َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) بهشتن . رها کردن . هشتن . واگذاشتن . یله کردن . بگذاشتن .بینداختن و گذشتن از چیزی . صرف نظر کردن از هر چه موجود است . (از یادداشت های دهخدا). هجران : هر چیز که هست ترک می باید کردوز ترک اساس برگ می باید کرد.
دوستیلغتنامه دهخدادوستی . (حامص ) حالت و صفت و عمل دوست . محبت و مودت و خیرخواهی و رفاقت و یاری . مهر. ود. وداد. موالات . ولاء. الف . الفت . خلت . اخاء. مواخات . حبابت . خلاف خصومت . مقابل دشمنی . ضد دشمنی و عداوت و بغض . (یادداشت مؤلف ). محبت . یگانگی . صداقت . ولا. حب . (دهار). خلة. (ترجمان
دوستیدیکشنری فارسی به انگلیسیamity, comradeship, familiarity, fellowship, friendship, ism _, togetherness
دل دوستیلغتنامه دهخدادل دوستی . [ دِ ] (حامص مرکب ) عشق . محبت قلبی : من [ اراقیت ] ترا [ اسکندر را ] از بهر دل دوستی بیاوردم نه از بهر کینه . (اسکندرنامه نسخه ٔ سعید نفیسی ).هر مایه که از غذاش دادنددل دوستیی درو نهادند.نظامی .
دنیادوستیلغتنامه دهخدادنیادوستی . [ دُن ْ ] (حامص مرکب ) عمل دنیادوست . دنیاپرستی . رجوع به دنیادوست شود.
پیردوستیلغتنامه دهخداپیردوستی . (اِخ ) دهی از دهستان ای تیوند بخش دلفان شهرستان خرم آباد. واقع در 18 هزارگزی شمال نورآباد و 12 هزارگزی خاور راه شوسه ٔ خرم آباد به کرمانشاه . تپه و ماهور. سردسیر، مالاریائی . دارای <span class="hl"