شناوریلغتنامه دهخداشناوری . [ ش ِ وَ ] (حامص مرکب ) عمل شناور. سباحت . آب ورزی . (ناظم الاطباء). شنا کردن روی آب . حرکت کردن روی آب . شناگری . سباحت . (فرهنگ فارسی معین ) : چنان بگریم از این پس که مرد بتوانددر آب دیده ٔ سعدی شناوری آموخت . س
شناوریbuoyancy 1واژههای مصوب فرهنگستانخاصیتی از جسم که آن را در سطح یک مایع شناور یا در درون شارۀ تراکمپذیری مانند جوّ معلق میسازد
شناوریلغتنامه دهخداشناوری . [ ش ِ وَ ] (حامص مرکب ) عمل شناور. سباحت . آب ورزی . (ناظم الاطباء). شنا کردن روی آب . حرکت کردن روی آب . شناگری . سباحت . (فرهنگ فارسی معین ) : چنان بگریم از این پس که مرد بتوانددر آب دیده ٔ سعدی شناوری آموخت . س
شناوریbuoyancy 1واژههای مصوب فرهنگستانخاصیتی از جسم که آن را در سطح یک مایع شناور یا در درون شارۀ تراکمپذیری مانند جوّ معلق میسازد
شناوریلغتنامه دهخداشناوری . [ ش ِ وَ ] (حامص مرکب ) عمل شناور. سباحت . آب ورزی . (ناظم الاطباء). شنا کردن روی آب . حرکت کردن روی آب . شناگری . سباحت . (فرهنگ فارسی معین ) : چنان بگریم از این پس که مرد بتوانددر آب دیده ٔ سعدی شناوری آموخت . س
ترس از شناوریfear of floatingواژههای مصوب فرهنگستانوضعیتی که در آن کشوری برای اجتناب از نوسانات ارزی شدید، نرخ ارز با نوسان کمتر را به رژیم نرخ ارز شناور، که معمولاً با نوسانات بیشتری همراه است، ترجیح میدهد