بدمروتلغتنامه دهخدابدمروت . [ ب َ م ُ رُوْ وَ ] (ص مرکب ) در تداول لوطیان ، دشنام گونه یا حاکی از کراهتی است . (یادداشت مؤلف ).
بدمردلغتنامه دهخدابدمرد. [ ب َ م َ ] (ص مرکب ) طالح . (زمخشری ). ناجوانمرد. بدکار. مقابل نیک مرد : برادی کشد زفت و بدمرد راکند سرخ چون لاله رخ زرد را. اسدی .نیکمردان در این سرای همت شیران دارند و بدمردان فعل سگان . (منتخب قابوسنامه