برآشفتنفرهنگ فارسی عمید۱. خشمگین شدن.۲. شوروغوغا کردن: ◻︎ برآشوبد ایران و توران به هم / ز کینه شود زندگانی دژم (فردوسی: ۲/۳۱۱).
أجَّجَدیکشنری عربی به فارسیشعله ور ساخت , ملتهب کرد , برآشفت , آشفته ساخت , برانگيخت , تحريک کرد , خشمگين ساخت
استفزّدیکشنری عربی به فارسیتحريك كرد , برانگيخت , تنش ايجاد كرد , برآشفت (تحريك كرد) , متشنج كرد , حساسيت ايجاد كرد , احساسات را تحريك كرد
سرخ چشم شدنلغتنامه دهخداسرخ چشم شدن . [ س ُ چ َ /چ ِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) سخت غضبناک گشتن : برآشفت بهرام و شد سرخ چشم ز گفتار پرموده آمد به خشم .فردوسی .
ملامتگریلغتنامه دهخداملامتگری . [ م َ م َ گ َ ] (حامص مرکب ) ملامت گر بودن . سرزنش کردن : برآشفت و برزد بر ابرو گره گشاده زبان در ملامتگری . مولانا مظهر (از آنندراج ).و رجوع به ملامتگر شود.
بادگرفتهلغتنامه دهخدابادگرفته . [ گ ِ رِ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) متکبر. مغرور: وی از خشم برآشفت [ قاید ] و مردکی پرمنش و ژاژخای و بادگرفته بود. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 337).
برآشفتنفرهنگ فارسی عمید۱. خشمگین شدن.۲. شوروغوغا کردن: ◻︎ برآشوبد ایران و توران به هم / ز کینه شود زندگانی دژم (فردوسی: ۲/۳۱۱).