برپیختهلغتنامه دهخدابرپیخته . [ ب َ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) پیچیده و تاب خورده . (برهان ) (آنندراج ). تاب خورده برویهم و حلقه شده . (ناظم الاطباء).
پخته برپختهلغتنامه دهخداپخته برپخته . [ پ ُ ت َ / ت ِ ب َ پ ُ ت َ / ت ِ ] (اِ مرکب ) مطبوخ . و آن قسمی دیباست که تار و پودش هیچیک خام نباشد. جامه که تار و پود تافته دارد.
رهاندنلغتنامه دهخدارهاندن . [ رَ دَ ] (مص ) رهانیدن . آزاد کردن . نجات دادن .خلاص نمودن . آزادی دادن . (ناظم الاطباء). آزاد کردن از بند. (آنندراج ). جدا کردن . نجات دادن : وین فره [ پیر ] زبهر تو مرا خوار گرفت برهاناد ازو ایزد جبار مرا. رودک