لغتنامه دهخدا
بررفت . [ ب َرْ رَ ] (مص مرخم مرکب )تفرقه و پریشانی حواس . پریشانی . تفرقه . (یادداشت مؤلف ) : روزی بر کوهی نشسته بودیم آرزوی زن و فرزند در خاطر من گذشت آن طایفه [ عزلتیان ] بررفت خاطر مرا دیدند. (انیس الطالبین ). هر ساعتی آنچه که بر ما گذشته است حساب