لغتنامه دهخدا
بزماورد. [ ب َ وَ ] (اِ مرکب ) گوشت پخته و تره و خاگینه باشد که در نان تنک پیچند و مانندنواله سازند و با کارد پاره پاره کنند و خورند. و بجای حرف ثانی ، رای بی نقطه هم بنظر آمده است . (انجمن آرای ناصری ) (آنندراج ) (برهان ) (از مجمعالفرس ) (از شعوری ) (ناظم الاطباء). مهنا. مُی