بیجافرهنگ فارسی عمید۱. آنکه جا و مکان یا خانه ندارد.۲. [مجاز] بیهنگام؛ بیموقع.۳. [مجاز] نادرست.۴. [مجاز] بیسبب.
بزپارلغتنامه دهخدابزپار.[ ب ُ ] (اِخ ) رشته کوهی است در جنوب فارس که برود «مند» ختم میشود، یعنی یکی از شعب رود «مند» از دامنه ٔکوههای بزپار سرچشمه میگیرد. (فرهنگ فارسی معین ).
بزپارلغتنامه دهخدابزپار.[ ب ُ ] (اِخ ) رشته کوهی است در جنوب فارس که برود «مند» ختم میشود، یعنی یکی از شعب رود «مند» از دامنه ٔکوههای بزپار سرچشمه میگیرد. (فرهنگ فارسی معین ).
سبزپالغتنامه دهخداسبزپا. [ س َ ] (ص مرکب ) شوم قدم . (انجمن آرا) (رشیدی ). مرد شوم قدم و نامبارک پی . (برهان ). بدقدم . مقابل سپیدپا. رجوع به سبزپای شود.
سبزپافرهنگ فارسی عمیدبدقدم؛ شوم؛ نامبارک: ◻︎ نه درد است طبیب ژاژخای است / که گاهی سرخرو گه سبزپای است (امیرخسرو: مجمعالفرس: سبزپا).