لغتنامه دهخدا
بشق . [ ب َ ] (ع مص ) زدن به عصا کسی را. (از اقرب الموارد). کسی را بچوبدستی زدن . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || تیز نگریستن کسی . || بشق المسافر و منع الطریق ؛ بازماند یا بند گردید یا ملول شد یا عاجز گردید از سفراز بسیاری باران چنانکه باشه از پریدن یا شکار کردن در بارا