بقیرةلغتنامه دهخدابقیرة. [ ب َ رَ ] (ع اِ) چادری که شکافته بی آستین پوشند. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ). پیراهن بی آستین و بی گردن . (مهذب الاسماء). و رجوع به بقیر شود.
بیقرةلغتنامه دهخدابیقرة. [ ب َ ق َ رَ ] (ع اِ، اِ مص ) کثرت مال و متاع . (منتهی الارب ) (از لسان العرب ). || فساد. تباهی . (از اقرب الموارد).
بیقرةلغتنامه دهخدابیقرة. [ ب َ ق َ رَ ] (ع مص )هلاک گردیدن . || فاسد ساختن . (منتهی الارب )(از لسان العرب ). اصل بیقرة بمعنای فساد و تباهی است : و بیقر الرحل فی ماله ؛ اذا اسرع فیه و افسده . (ازلسان العرب ). || شک کردن در چیزی . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || مردن . || قوم را ببادیه گذاش
بکرةدیکشنری عربی به فارسیقرقره , نخ پيچيده بدور قرقره , ماسوره , قرقره فيلم , حلقه فيلم , مسلسل , متوالي , پشت سر هم , چرخيدن , گيج خوردن , يله رفتن , تلو تلو خوردن , هرچيزي شبيه قرقره , دورقرقره پيچيدن
بقیرلغتنامه دهخدابقیر. [ ب َ ](ع ص ، اِ) شکافته شده . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ). || چادری که آنرا شکافته بپوشندبی آستین . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ). بقیرة. رجوع به بقیرة شود. || ج ِ بَقَرَة گاوان . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). رجوع به بقرة شود.
بدنةلغتنامه دهخدابدنة. [ ب َ دَن َ ] (ع اِ) شتر و گاو قربانی که به مکه فرستند. مذکر و مؤنث در آن یکسان است . (منتهی الارب ) (آنندراج )(ناظم الاطباء). ماده شتر یا ماده گاو که در مکه نحر شود و چون آنها را تناور و پروار می کردند از آن بدنة نامیده اند و از آنجاست : «اراک اَضعف السدَنة و انت فی ق
غبغبلغتنامه دهخداغبغب . [ غ َ غ َ] (اِخ ) نام بتی . || کوهچه ای به منی . (منتهی الارب ). کوهکی است در منی که محل نحر بوده است . گویند معتب بن قیس خانه ای موسوم به غبغب داشته که نزد مردم مانند خانه ٔ کعبه محترم بود و در آن حج می کردند. || جایگاهی است در طایف که در آنجا برای لات و عزی شتر نحر م
پیراهنلغتنامه دهخداپیراهن . [ هََ ] (اِ) پیراهان . پیرهن . پیرهند. جامه ٔ نیم تنه ای که زیر لباس بر بدن پوشند. قمیص . (منتهی الارب ). کرته . سربال . (دهار). جبه . سربلة. جلباب . (منتهی الارب ) : همی تنگ شد دوکدان بر تنش چو مشک سیه گشت پیراهنش . <p class="auth
اسپانیالغتنامه دهخدااسپانیا. [ اِ ] (اِخ ) (در لاتینی هسپریا و هیسپانیا و ایبریا ) اِسپانْی . اسپانیول و در نزدعرب اندلس . قسمت اعظم شبه جزیره ای است در گوشه ٔ جنوب غربی اروپا و آن با قطعه ٔ پرتقال شبه جزیره ٔ ایبری را تشکیل می دهد. پرتقال از نظر احوال جغرافیائی و احوال طبیعی بخشی از سرزمین اسپا