بمحضلغتنامه دهخدابمحض . [ ب ِ م َ ض ِ ](حرف اضافه ٔ مرکب ) (از: «ب »+ محض ) بمجرد. در همان آن . در همان وقت . (ناظم الاطباء). و رجوع به محض شود.
باغ بمیدلغتنامه دهخداباغ بمید. [ ب َ ] (اِخ ) نام آبادیی نزدیک سیرجان قدیم . سیرجان قدیم در محل قلعه سنگ بود و بفرمان ایدکو آن شهر خراب و مردمش به باغ بمید که تا قلعه چهار فرسنگ فاصله داشت منتقل شدند. حافظ ابرو مینویسد : اوکو [ ایدکو ] فرمان داد تا قلعه ٔسیرجان را خراب کرد
انجقلغتنامه دهخداانجق . [ اَ ج َ ] (ترکی ، ق ) بمجرد اینکه ، بمحض اینکه . (از دزی ج 1 ص 40). در ترکی آذربایجانی ، آنجاق به همین معنی استعمال دارد.
لدیلغتنامه دهخدالدی . [ ل َ دا ] (ع حرف اضافه ) نزد. (لغة فی لَدُن ) قوله تعالی : و الفیا سیدها لدی الباب (قرآن 25/12). (منتهی الارب ). نزدیک . (ترجمان القرآن جرجانی ). عِند. گاه .- لدی الاحتیاج ؛ گاه احتیاج . وقت نیاز.- <spa