لغتنامه دهخدا
بندوق .[ ب ُ / ب َ ] (ع اِ) تفنگ . و این مأخوذ از بندق است که بضم اول و ثالث باشد و در عربی بمعنی غلوله باشدچون از تفنگ گلوله ٔ آهن یا سرب می اندازند، لهذا مجازاً تفنگ را گویند که آلت انداختن است . بندق نیز گفته اند. (غیاث ) (آنندراج ). بندق