بهسازbuilderواژههای مصوب فرهنگستاننوعی افزودنی که در شویندهها به کار میرود تا قدرت تمیزکنندگی عاسف (عامل سطحفعال) را افزایش دهد
بهصوصلغتنامه دهخدابهصوص . [ ب ُ ] (ع اِ)چیزی ، یقال : مااصبت منه ُ بهصوصاً. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). قلیل از چیزی . (از ذیل اقرب الموارد).
بعصوصلغتنامه دهخدابعصوص . [ ب ُ / ب َ ع َ ] (ع ص ) لاغر و حقیر. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از متن اللغة) (اقرب الموارد). || (اِ) دُم . (از دزی ج 1 ص 100). || استخوان سرین . (منت
بهسازیدیکشنری فارسی به انگلیسیamelioration, amendment, betterment, correct, correction, culture, improvement, melioration, refinement, reform
بهسازی تباین تصویرimage contrast enhancementواژههای مصوب فرهنگستانپردازش تصویر بهنحویکه در آن تباین تصویر بهبود یابد
بهسازی تصویرimage enhancementواژههای مصوب فرهنگستاندستکاری تصویر برای برجستهسازی یا تأکید بر ویژگیهای آن
بهسازی رویهsurface treatmentواژههای مصوب فرهنگستانپوشاندن هریک از لایههای آسفالت با قیر همراه با شن یا بدون آن
بهسازی لبهedge enhancementواژههای مصوب فرهنگستاننوعی روش پردازش تصویر که در آن بر ظاهرساختن خطوط و لبهها تأکید میشود