لغتنامه دهخدا
بهش . [ ب َ ] (اِ) مقل تازه را نامند. (از تحفه ٔ حکیم مؤمن ). میوه ٔ درختی است که صمغ آنرا مقل گویند وقتی که تر و تازه باشد. (برهان ) (آنندراج ) (انجمن آرا). مقل تر. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). زلفنج . رطب المقل . (ابن البیطار). میوه ٔ درختی ک