بهوتلغتنامه دهخدابهوت . [ ب َ ] (ع ص ) بسیار دروغ باف . ج ، بُهْت ، بُهوت . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
بات1botواژههای مصوب فرهنگستان1. برنامهای رایانهای که برای انجام وظایفی، مانند جمعآوری یا حذف ابردادهها از وبگاهها یا بهروزرسانی صفحة وب بهصورت خودکار یا تعامل خودکار، در یک اتاق گفتوگو نوشته میشود 2. روباتی که در بازیهای رایانهای برخط پربازیگر، وقتی بازیگر خودش در بازی نیست، در فرایندهای تکراری که نیاز به تصمیمگیری
وبباتweb bot, web spider, web crawler, web robotواژههای مصوب فرهنگستانبرنامه یا دستورگانی برای نمایهسازی وبگاهها که بهمنظور مرور صفحات وب جهانی بهصورت سامانمند نوشته شده است
سمت ـ سرعتنمای نیمرخ بادVAD wind profile, VWPواژههای مصوب فرهنگستاننیمرخ زمان- بلندای بُردار افقی حاصل از روبش (scanning) رادار داپلر با استفاده از الگوریتم/ خوارزمی سمت- سرعتنما
باد صدوبیستروزهbad-i-sad-o-bistroz, wind of 120 daysواژههای مصوب فرهنگستانبادی قوی با منشأ موسمی (monsoon) که در منطقۀ سیستان از سمتهای شمالغرب تا شمال ـ شمالغرب میوزد متـ . باد سیستان seistan
بیهودلغتنامه دهخدابیهود. [ ب َ / ب ِ / بی ] (اِ) بیهوده . بیهده . برهود. چیزی را گویند که نزدیک بسوختن رسیده و آتش آن را زرد کرده باشد. (برهان ). چیزی که نزدیک است حرارت آتش آن را زرد کند. (از رشیدی ). پارچه و یا چیز دیگری که
بهوتیلغتنامه دهخدابهوتی . [ ب َ ] (اِخ ) منصوربن یونس بن صلاح الدین بن حسن بن احمدبن علی بن ادریس بهوتی حنبلی . از شیوخ حنابله و مردی عالم و عاقل و متبحر در علوم دینی بود و بیشتر اوقات خود را صرف نوشتن مسائل فقهی میکرد و شبهای جمعه مجمعی جهت بحث و گفتگو در منزل خود ترتیب داده بود. او راست : <s
بهتلغتنامه دهخدابهت . [ ب ُ ] (ع اِمص ، اِ) دروغ . (منتهی الارب ). کذب و دروغ . (ناظم الاطباء). || افترا. (فرهنگ فارسی معین ). || (ص ، اِ) ج ِ بَهوت . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
دروغ بافلغتنامه دهخدادروغ باف . [ دُ ] (نف مرکب ) دروغ بافنده . بافنده ٔ دروغ . دروغگو. آنکه مطالب دروغ را با آب و تاب فراوان بر زبان راند. حائک الکذب بهوت . مُباهت . (یادداشت مرحوم دهخدا). بَهّات . (منتهی الارب ).
گئوتملغتنامه دهخداگئوتم . [ گ َ ءُ ت ِ م َ ] (اِخ ) گئوتمه . گئوتم . اسم یکی از دیویسنان و از رقبای زرتشت است ، جز در فقره ٔ 16 از فروردین یشت دگر در هیچ جای اوستا نه در هیچ کتب پهلوی اسمی از او برده نشده است . معنی لفظی آن معلوم نیست در سانسکریت گوتم موجود و
بهوتیلغتنامه دهخدابهوتی . [ ب َ ] (اِخ ) منصوربن یونس بن صلاح الدین بن حسن بن احمدبن علی بن ادریس بهوتی حنبلی . از شیوخ حنابله و مردی عالم و عاقل و متبحر در علوم دینی بود و بیشتر اوقات خود را صرف نوشتن مسائل فقهی میکرد و شبهای جمعه مجمعی جهت بحث و گفتگو در منزل خود ترتیب داده بود. او راست : <s
مات و مبهوتلغتنامه دهخدامات و مبهوت . [ ت ُ م َ ] (ترکیب عطفی ، ص مرکب ) مات و متحیر. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). حیران . سرگردان . سرگشته و سراسیمه . رجوع به مات و نیز رجوع به مبهوت شود.
مبهوتلغتنامه دهخدامبهوت . [ م َ ] (ع ص ) حیران و اسم مفعول از بهت بمعنی حیرت است . (غیاث ). حیران و حیران کرده شده . (آنندراج ). عاجز شده و متحیر مانده . (ازمنتهی الارب ). سرگشته و متحیر. (محیطالمحیط). متحیر.(بحرالجواهر). عاجز و متحیر و پریشان و سرگشته و حیران و سرگردان و پریشان و آشفته و متعج