بهسختیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: تضاد در عمل (اختیار فردی) بهسختی، بهزحمت، بامشقت، بهدشواری، بهزور بد
بهسختی افتادنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نتیجۀ عمل فتادن، بهزحمت افتادن، افتادن، گرفتار شدن، بد دیدن، بد آوردن، امروز را فردا کردن، در محنت بودن، مبتلابودن، آفتابش از مغرب درآمدن، بیچاره شدن، بدبخت شدن، در سختی بودن، رنج بردن آفت زدن
بهسختی افتادنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نتیجۀ عمل فتادن، بهزحمت افتادن، افتادن، گرفتار شدن، بد دیدن، بد آوردن، امروز را فردا کردن، در محنت بودن، مبتلابودن، آفتابش از مغرب درآمدن، بیچاره شدن، بدبخت شدن، در سختی بودن، رنج بردن آفت زدن