بولةلغتنامه دهخدابولة. [ ب ُ وَ ل َ ] (ع ص ) بسیار کمیزاندازنده . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد).
دیگ بخار لولهآتشیfire tube,fire boiler, donkey boiler,fire-tube boilerواژههای مصوب فرهنگستاننوعی دیگ بخار که در آن هوای بسیار داغ از داخل لولههایی میگذرد و باعث جوشیدن و بخار شدن آب میشود
بولهواژهنامه آزاددختر خاله یا پسر خاله (افغانی) [بُ لَ ] (اِ) پسر خاله، دختر خاله. این واژه در میان هزاره ها کاربرد دارد.
طربلةلغتنامه دهخداطربلة. [ طَ ب َ ل َ ] (ع مص ) بالا انداختن کمیز را. یقال : طربل بوله طربلة؛ بالا انداخت کمیز را. (منتهی الارب ) (آنندراج ).
ازراملغتنامه دهخداازرام . [ اِ ] (ع مص ) قطعکردن کلام کسی را. بریدن سخن کسی . || منقطع کردن بول بر کسی . (زوزنی ). قطع کردن بول و گمیز برکسی : لاتزرموا ابنی (حدیث )؛ ای لاتقطعوا علیه بوله .
استنتارلغتنامه دهخدااستنتار. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) نیک کشیدن وبیرون آوردن . یقال : استنتر من بوله ؛ اذا اجتذبه و استخرج بقیته من الذکر عند الاستنجاء. (منتهی الارب ).
سبسبةلغتنامه دهخداسبسبة. [ س َ س َ ب َ ] (ع مص ) روان و جاری گردانیدن : سبسب الماء؛ روان و جاری گردانید آب را. (منتهی الارب ). || سبسب بوله ؛ فروگذاشت کمیز را. (منتهی الارب ).
زعبولةلغتنامه دهخدازعبولة. [ زَ ل َ ] (ع اِ) کیسه ٔ پول . نوعی از جای پول چرمی که به کمر بندند. (از دزی ج 1 ص 591). همیان . رجوع به همیان شود.
سبولةلغتنامه دهخداسبولة. [ س َ / س ُ ل َ ] (ع اِ) خوشه یا خوشه ای کج پر از دانه . (منتهی الارب ). سنبله . (از اقرب الموارد).
مدبولةلغتنامه دهخدامدبولة. [ م َ ل َ ] (ع ص ) ارض مدبولة؛ زمینی که با سرگین و مانند آن کود داده شده و اصلاح شده است . (از متن اللغة) (از اقرب الموارد). نعت مفعولی است از دَبل و دبول . رجوع به دبول شود.
رعبولةلغتنامه دهخدارعبولة. [ رُ ل َ ] (ع اِ) خرقه ٔ پاره شده . (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
مبولةلغتنامه دهخدامبولة. [ م َب ْ وَ ل َ ] (ع ص ) سبب کمیز. یقال شراب مبولة.(منتهی الارب ). هر چیز که سبب کمیز و بول گردد. یقال ، الشراب مبولة. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).