خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بیاوار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
بیاوار
/biyāvār/
معنی
شغل؛ کار؛ پیشه.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
deed
-
جستوجوی دقیق
-
بیاوار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹فیاور، فیار› [قدیمی] biyāvār شغل؛ کار؛ پیشه.
-
بیاوار
لغتنامه دهخدا
بیاوار. (اِ) شغل و کار و عمل . (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). شغل و کار. (رشیدی ) : ندارد مشتری بر برج کیوان جز افزون دگر کار و بیاوار. عنصری .من نقش همی بندم و تو جامه همی باف این است مرا با تو همه کار و بیاوار. ناصرخسرو.زین بیش جز از وفای آزاد...
-
بیاوار
فرهنگ فارسی معین
(بِ) ( اِ.) شغل ، کار سخت .
-
بیاوار
دیکشنری فارسی به انگلیسی
deed
-
واژههای همآوا
-
بی عوار
لغتنامه دهخدا
بی عوار. [ ع ِ / ع َ / ع ُ ] (ص مرکب ) (از: بی + عوار) بی عیب : اختیار دست او جود است جود بی ریااعتقاد رای او عدل است عدل بی عوار. ناصرخسرو.و رجوع به عوار شود.
-
جستوجو در متن
-
فیاوار
فرهنگ فارسی معین
(فَ) (اِ.) بیاوار؛ شغل ، کار، پیشه .
-
شغل
لغتنامه دهخدا
شغل . [ ش ُ ] (ع اِ) کار. ضد فراغ . سرگرمی . (یادداشت مؤلف ). آنچه مایه ٔ مشغولیت باشد. کارهای نامنظم روزانه ٔ مربوط به نیازمندیهای زندگی : همی بایَدْت رفت و راه دور است بسنده داریکسر شغلها را. رودکی .کار من در هجر تو دایم نفیر است و فغان شغل من در ...