بیدخاملغتنامه دهخدابیدخام . (اِ مرکب ) عود خام را گویند. (برهان ) (انجمن آرا) (آنندراج ) (شرفنامه ٔ منیری ). || شاخه ٔ سبز. (ناظم الاطباء).
بدخیمفرهنگ فارسی عمیدویژگی غده یا توموری سرطانی که به نقاط دیگر بدن هم سرایت میکند و آنها را آلوده میکند.
بدخیملغتنامه دهخدابدخیم . [ ب َ ](ص مرکب ) ترشرو و بدمزاج و بدخو. (آنندراج ). گرفته روی . (فرهنگ سروری ). ترشرو و عبوس کننده . || بداندیش . (ناظم الاطباء). بدطبیعت . (فرهنگ سروری ).