خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بنداد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
بنداد
/bondād/
معنی
= بنیاد
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
sponsor, sponsorship
-
جستوجوی دقیق
-
بنداد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] bondād = بنیاد
-
بنداد
لغتنامه دهخدا
بنداد. [ ب ُ ](اِ مرکب ) بنیاد. (برهان ). بنیاد و آنرا بنلاد نیز گویند. (انجمن آرا) (آنندراج ). بنیاد. (شرفنامه ٔ منیری ) (ناظم الاطباء). بنیاد. اساس . (فرهنگ فارسی معین ). || اصل هر چیزی . (برهان ) (شرفنامه ٔ منیری )(ناظم الاطباء). || پشتیبان . (بره...
-
بنداد
فرهنگ فارسی معین
(بُ) (اِمر.) 1 - بنیاد، اساس . 2 - اصل هر چیز.
-
بنداد
دیکشنری فارسی به انگلیسی
sponsor, sponsorship
-
بنداد
دیکشنری فارسی به عربی
معهد
-
واژههای مشابه
-
بنداد کردن
دیکشنری فارسی به انگلیسی
sponsor
-
جستوجو در متن
-
بندد
لغتنامه دهخدا
بندد. [ ب ُ دَ ] (اِ) اصل و بنیاد هر چیز. (برهان ) (آنندراج ). بنداد و بنلاد و اصل هر چیزی . (ناظم الاطباء). رجوع به بنداد و بنیاد و بنلاد شود.
-
institute
روانشناسی
بنیاد نهادن ، برقرار کردن ، تاسیس کردن ، موسسه ، بنداد ، بنگاه ، بنیا ...
-
معهد
دیکشنری عربی به فارسی
بنياد نهادن , برقرار کردن , تاسيس کردن , موسسه , بنداد , بنگاه , بنياد , انجمن , هيلت شورا , فرمان , اصل قانوني , مقررات
-
institute
دیکشنری انگلیسی به فارسی
موسسه، بنیاد، بنگاه، انجمن، بنداد، هيئت شورا، فرمان، اصل قانونی، بنیاد نهادن، برقرار کردن، تاسیس کردن
-
بانقیا
لغتنامه دهخدا
بانقیا. [ ن ِ ] (اِخ ) نام قریه ای به کوفه در ساحل فرات ، و گویند ابراهیم بدانجا نزول فرمود و از اینرو یهود مردگان را در آن بخاک سپارند تبرک را. (یادداشت مؤلف ). نام ناحیه ای از کوفه . در اخبار است که ابراهیم خلیل بر خری از بابل خارج شد و لوط نیز هم...
-
بنلاد
لغتنامه دهخدا
بنلاد. [ ب ُ] (اِ مرکب ) بنای عمارت و دیوار باشد. (برهان ). بنای دیوار و عمارت . چه ، لاد، دیوار است و سر دیوار را سر لاد گویند و بن دیوار را بنلاد و بنیاد به این معنی مشهور است . (آنندراج ) (از انجمن آرا). بنای عمارت و اصل آن . (ناظم الاطباء) (فرهنگ...
-
مازیار
لغتنامه دهخدا
مازیار. (اِخ ) نام مردی است از حکام مازندران که در اصل از پارسیان ایران بوده و آیین زردشتی داشته و مازیار پسر قارن بوده که بعد از پدر به حمایت «بزیست ستاره شمر» فارسی پسر فیروز که خلیفه او را یحیی پسر منصور می خواند، از جانب خلیفه حکومت مازندران یافت...