بیدینلغتنامه دهخدابیدین . (ص مرکب ) (از: بی +دین ) کافر و بیراه و بی مذهب . (آنندراج ). بی کیش و بی مذهب و ملحد. (ناظم الاطباء). کافر. بی کتاب . که دین ندارد. (یادداشت مؤلف ). آنکه دین ندارد. بی کیش . لامذهب . مقابل دیندار. زندیق . (مهذب الاسماء) : بمن بر پس از مرگ
بیدینفرهنگ مترادف و متضادبیکیش، خدانشناس، فاسق، کافر، لامذهب، مرتد، مشرک، ملحد ≠ خداشناس، دیندار، مومن
لایهبندی چلیپایی جناغیherringbone cross bedding, chevron cross bedding, zigzag cross beddingواژههای مصوب فرهنگستاننوعی لایهبندی چلیپایی که بهصورت لایههای متناوب یا برهمنهشته در جهتهای متفاوت شیب دارد و الگویی جناغی دارد
لایهبندی همسازconcordant bedding, parallel beddingواژههای مصوب فرهنگستانساختاری رسوبی که مشخصۀ آن وجود لایههای موازی است
پردیس بدن انسان،پارک بدن انسان، پردیس بدن، پارک بدنhuman parkواژههای مصوب فرهنگستانپارکی که در آن کودکان و والدین آنها با بدن انسان و اندامهای بدن بهصورت سهبعدی آشنا میشوند
بیدینیلغتنامه دهخدابیدینی . (حامص مرکب ) حالت بی دین . لامذهبی . بی کیشی . مقابل دینداری : بدین از خری دور باش و بدان که بیدینی ای پور بیشک خریست . ناصرخسرو.گر امانت بسلامت ببرم باکی نیست بیدلی سهل بود گر نبود بیدینی .<p clas
بیدینیلغتنامه دهخدابیدینی . (حامص مرکب ) حالت بی دین . لامذهبی . بی کیشی . مقابل دینداری : بدین از خری دور باش و بدان که بیدینی ای پور بیشک خریست . ناصرخسرو.گر امانت بسلامت ببرم باکی نیست بیدلی سهل بود گر نبود بیدینی .<p clas