بیرحمی

مترادف

۱. اعتساف، ستمگری، سختدلی، سنگدلی، شقاوت، قساوت
۲. جورپیشگی، ستمگری، ظلم ≠ ترحم

جست‌وجوی دقیق

بیرحمی

لغت‌نامه دهخدا

بیرحمی . [ رَ ] (حامص مرکب ) صفت بیرحم .قساوت قلب . سنگدلی . بی مروتی . (ناظم الاطباء). قساوت : و این چه ناجوانمردی و بیرحمی بود که از شره نفس من بر این حیوان برفت . (سندبادنامه ص 153).دل من خواهی و اندوه دل من نبر

بیرحمی

دیکشنری فارسی به عربی

عمل وحشي , وحشية

بیرحمی

دیکشنری فارسی به انگلیسی

barbarism

بیرحمی

دیکشنری فارسی به ترکی

acımasızlık

بیرحمی

فرهنگ مترادف و متضاد

۱. اعتساف، ستمگری، سختدلی، سنگدلی، شقاوت، قساوت ۲. جورپیشگی، ستمگری، ظلم ≠ ترحم

جست‌وجوی هم‌آوا

برهمی

لغت‌نامه دهخدا

برهمی . [ ] (اِ) به هندی قسمی از بیش است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ) (مخزن الادویة). رجوع به بیش شود.

برهمی

لغت‌نامه دهخدا

برهمی . [ ب َ رَ ] (ص ، اِ) خوارزمی در مفاتیح العلوم (چ مصر) گوید مفرد براهمه است به معنی یکی از اشراف عُبّاد هند.

درهم برهمی

دیکشنری فارسی به انگلیسی

disarray, disorder

درهم و برهمی

دیکشنری فارسی به انگلیسی

chaos, clutter, farrago, foul-up, huggermugger, mare's-nest, mess, mix-up, muddiness, muddle, tangle, tumble

درهم و برهمی

دیکشنری فارسی به عربی

فوضي

جست‌وجوی مشابه

بیرحمی و قساوت

فرهنگ گنجواژه

سنگدلی.

جست‌وجوی متن

عمل وحشي

دیکشنری عربی به فارسی

سبعيت , بيرحمي , قساوت

سنگدلی، سنگدلی

فرهنگ مترادف و متضاد

بیرحمی، سختدلی، سگدلی، قساوت

سختدلی

فرهنگ مترادف و متضاد

بیرحمی، شقاوت، قساوت، ظلم، ستمکاری ≠ مهربانی

وحشية

دیکشنری عربی به فارسی

جانور خويي , وحشيگري , بيرحمي , سبعيت , ظلم , ستم , بيداد

شقاوت

فرهنگ مترادف و متضاد

بداقبالی، بدبختی، بیرحمی، شوربختی، قساوت، نکبت، نگونبختی ≠ سعادت

جست‌وجوی هم‌آغاز

بیرحمی و قساوت

فرهنگ گنجواژه

سنگدلی.

ترجمه مقاله