بیسورلغتنامه دهخدابیسور. (اِخ ) نام شهری است غیرمعلوم . (برهان ) (از جهانگیری ) (از آنندراج ). شاید مصحف میسور (هندوستان ) باشد. (از حاشیه ٔ برهان چ معین ) : بجایی که بیسور بد نام آن فرودآمدند آن دو خیل گران .حکیم زجاجی (از جهانگیری ).<
بیسورلغتنامه دهخدابیسور. (ص مرکب ) (از: بی + سور) بی باره . بی حصار: شهر بیسور؛ شهری که در اطراف آن دیوار نباشد.
مهرهچَفتهvoussoirواژههای مصوب فرهنگستانهریک از قسمتهای ذوزنقهای در چَفتههای معماری مغربزمین، معمولاً از جنس سنگ یا آجر
مهرهچَفتۀ کنگرهایstepped voussoirواژههای مصوب فرهنگستانمهرهای که لبۀ فوقانی آن را صاف میکنند تا با رجِ ساختمایههای پیرامون همتراز شود
طَلقکلاهvisor/ vizorواژههای مصوب فرهنگستانصفحۀ جلوی کلاهخود که چشمها را از نور خورشید محافظت میکند و نمونههای امروزی آن اطلاعات مختلفی را برای کاربر، بهویژه خلبان و سرباز، نمایش میدهد