بیشترینلغتنامه دهخدابیشترین . [ ت َ ] (ص عالی ) زیادترین . فزونترین . (ناظم الاطباء). غالب . قسمت غالب : پدر از ملک جهان بیشترین یافته بهرپسر از کتب جهان بیشترین کرده زبر. فرخی .مروان روی بهزیمت نهاد تا به حران و زن و فرزند برداشت و ا
حالت پُراسپینhigh-spin stateواژههای مصوب فرهنگستانحالتی که در آن اتم فلز واسطه دارای بیشترین تعداد الکترونهای جفتنشدۀ ممکن است
بیشینۀ چینشstackweight, stack loadواژههای مصوب فرهنگستانبیشترین تعداد بارگنجی که باتوجهبه محدودیت وزنی و هندسۀ چینش میتوان بر روی هم در یک شناور چید
حجم خدماتservice volumeواژههای مصوب فرهنگستانبیشترین تعداد وسایل نقلیهای که میتوانند با حفظ سطح کارایی و در طی زمانی معین از نقطهای مشخص عبور کنند
بیشترینلغتنامه دهخدابیشترین . [ ت َ ] (ص عالی ) زیادترین . فزونترین . (ناظم الاطباء). غالب . قسمت غالب : پدر از ملک جهان بیشترین یافته بهرپسر از کتب جهان بیشترین کرده زبر. فرخی .مروان روی بهزیمت نهاد تا به حران و زن و فرزند برداشت و ا
بیشترینلغتنامه دهخدابیشترین . [ ت َ ] (ص عالی ) زیادترین . فزونترین . (ناظم الاطباء). غالب . قسمت غالب : پدر از ملک جهان بیشترین یافته بهرپسر از کتب جهان بیشترین کرده زبر. فرخی .مروان روی بهزیمت نهاد تا به حران و زن و فرزند برداشت و ا