بهدللغتنامه دهخدابهدل . [ ب َ دَ ] (ع اِ) بچه کفتار. (منتهی الارب ) (آنندراج ). کفتار و سوراخ کفتار و جز آن . (از اقرب الموارد). || مرغی است سبز. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد).
بحدللغتنامه دهخدابحدل . [ ب َ دَ ] (اِخ ) نام مردی . (آنندراج ) (منتهی الارب ). از اعلام است . (ناظم الاطباء) (شاید مصحف بجدل بن سلیم باشد). و رجوع به بجدل شود.
بهدلیلغتنامه دهخدابهدلی . [ ب َ دَ لی ی ] (اِخ ) عمروبن عامر مکنی به ابوالخطاب و او راویه ٔ فرد و فصیح بود و اصمعی از او لغت و شعر فراگرفت و گفته ٔ او را حجت قرار داد. (ابن الندیم ). رجوع به ابوالخطاب شود.
بهدلیلغتنامه دهخدابهدلی . [ ب َ دَ لی ی ] (ص نسبی ) منسوب به بهدلة که نام قبیله ای است . (الانساب سمعانی ).
ابن شهیدلغتنامه دهخداابن شهید. [ اِ ن ُ ش َ ] (اِخ ) ابوعامر احمدبن عبدالملک . خطیب و شاعر بیعدیل اندلسی . وزیر ناصربن عبدالرحمن . در اداره ٔ امور ملک و سیاست کافی . و بزمان احمد امن و آبادی بسیار در این خطه پدید آمد و مال خطیر گرد کرد و بخلیفه بخشید. او در طب نیز مهارت داشت . وفات وی بقرطبه در س
پدماوتیلغتنامه دهخداپدماوتی . [ ] (اِخ ) نام دختر راجه ٔ سراندیب و آن دختر را راجه ٔ چتور بگریزانیده بود و در 703 هَ . ق . آنگاه که سلطان علاءالدین چتور را تسخیر کرد این دختر را خلاصی داد. دختر مذکور صاحب حسن بیعدیل بوده است و حکایت او را بعض شعرای ایران به نظم
حدقلغتنامه دهخداحدق . [ ح َ دَ ] (ع اِ) بادنجان . (منتهی الارب ). بادنجان . باتنگان . (مهذب الاسماء). و بعضی گویند نوعی از بادنجان است . و بعضی گویند بادنجان بری است که عرصم و شوکةالعقرب باشد . صاحب تحفه گوید: اسم بادنجان است و به این اسم چیزی را که شبیه به بادنجان است مینامند. و آن ثمر نبات
حب عنبرلغتنامه دهخداحب عنبر. [ ح َب ْ ب ِ عَم ْ ب َ ] (اِ مرکب ) از مخترعات حکیم مؤمن است که برای خوشبوئی دهان پادشاه ساخته است ، در تحفه گوید: جمعی کثیر از اطباء جهت نواب خاقان خلدآشیان صاحب قران به جهت این امر حبها ترتیب نموده هر یک بی علتی نبوده بعضی زود آب میشد، وبعضی با اندک وقتی نرم میشد
زبیب بیدانهلغتنامه دهخدازبیب بیدانه . [ زَ بی ب ِ بی ن َ / ن ِ ] (ترکیب وصفی ، اِمرکب ) نوع بیدانه ٔ زبیب را کشمش نامند. صاحب تحفه آرد: کشمش اسم فارسی زبیب بیدانه است و مویز نیز گویند و بهترین آن سبز بالیده است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن : کشمش ). مؤلف مخزن الادویه (پس ا