بیوسانیدنلغتنامه دهخدابیوسانیدن . [ ب َ دَ ] (مص ) طمع کردن : خوبی ّ و جوانی و توانایی زین شهر درخت تو بیوساند .ناصرخسرو.
بیوشانیدنلغتنامه دهخدابیوشانیدن . [ ب ُ دَ ] (مص ) تواضع و فروتنی کردن فرمودن . (ناظم الاطباء). ممکن است دگرگون شده ٔ بیوسانیدن باشد.
بیوشانیدنلغتنامه دهخدابیوشانیدن . [ ب ُ دَ ] (مص ) تواضع و فروتنی کردن فرمودن . (ناظم الاطباء). ممکن است دگرگون شده ٔ بیوسانیدن باشد.