بیدمیلغتنامه دهخدابیدمی . [ دُ ] (حامص مرکب ) عدم دم و دنب . (ناظم الاطباء). حالت و چگونگی بیدم . بی دنبال . دنب نداشتن .
بدمولغتنامه دهخدابدمو. [ ب َ ] (اِ) برمر. (برهان ). برمو. برموز. (برهان ). انتظار و نگرانی . (ناظم الاطباء). رجوع به برمو شود.
بادپیمافرهنگ فارسی عمید۱. اسب، استر، یا شتر تندرو؛ تیزرفتار؛ بادپا.۲. بیکاره.۳. مفلس.۴. دروغگو؛ یاوهسرا: ◻︎ یکی بادپیمای کمزن بُوَد / که از کینه با خویش دشمن بُوَد (لبیبی: شاعران بیدیوان: ۴۸۱).
بادپیمایلغتنامه دهخدابادپیمای . [ پ َ / پ ِ ] (نف ) یاوه گوی . بیهوده گوی . || مردم پاده پرست . (ناظم الاطباء). || زلف تابدار. (ناظم الاطباء). رجوع به بادپیما و باد شود.