تأخیرفرهنگ فارسی طیفیمقوله: زمان تأخیر، تأنی، معطلی، دیرکرد، دیر بودن تردید، احتیاط تعویق، وقتکُشی، تاکتیک تاخیری، بهتعویق انداختن، وقت خریدن، زمان بهدست آوردن، بازداشتن، کارشکنی، اشکالتراشی، بازدارندگی، منع، تعرض، ممانعت کُندی، سستی، طمأنینه، آهستگی تعلیق، استمهال، مهلت قانونی خواستن، مسکوتگذاشتن، عدم فعالیت دفع ال
تاخردیکشنری عربی به فارسیپس افت , تاخير , کم هوشي , عدم رشد فکري , شتاب منفي , ديرکرد , تاخير ورود , دير امدن
تأخیریواژهنامه آزاددیرکار؛ در زبان دانشی کاربرد دارد، برای نمونه می گویند «رلۀ تأخیری» که می شود:رلۀ دیرکار.
delayدیکشنری انگلیسی به فارسیتاخیر انداختن، تاخیر، تعلل، مکی، به تاخیر انداختن، به تاخیر افتادن، عقب انداختن، تاخیر کردن، بتاخیر انداختن، معطل کردن، معوق گذاردن
delaysدیکشنری انگلیسی به فارسیتاخیر، تعلل، مکی، به تاخیر انداختن، به تاخیر افتادن، عقب انداختن، تاخیر کردن، بتاخیر انداختن، معطل کردن، معوق گذاردن
تأخیر شبکهایnetwork delay,network latencyواژههای مصوب فرهنگستانمدتزمانی که در تحویل هر یکای دادهای در خط ارتباطی یا شبکه تأخیر ایجاد میشود
زمان تأخیرdelay timeواژههای مصوب فرهنگستانزمان ازدسترفتۀ ناشی از بینظمی وسایل نقلیه یا عابران پیاده که مانع از حرکت روان وسایل نقلیه و تخلیۀ بهموقع تقاطعهای چراغدار شود متـ . تأخیر 3
باتأخیرفرهنگ فارسی طیفیمقوله: زمان اتأخیر، آهسته، بهکندی، بهآرامی، یواشکی، آهسته و پیوسته درآخرین لحظه، نهایتاً نوشدارو پساز مرگ سهراب بیوقت، نابههنگام
متغیر برخوانی انسدادی بیتأخیرblocked call heldواژههای مصوب فرهنگستانمتغیری در نظریۀ صفبندی که بیانگر شمارهگیری دوبارۀ کاربر در مواجهه با انسداد برخوانی است
مرحلۀ تأخیرlag phase, lag growth phase, lag periodواژههای مصوب فرهنگستانمرحلۀ ابتدایی در منحنی رشد باکتریها در محیط کشت بسته که قبل از مرحلۀ رشد سریع قرار دارد و در آن افزایش جمعیت بهکندی صورت میگیرد