تجماءلغتنامه دهخداتجماء. [ ت َ ج َم ْ م ُءْ ] (ع مص ) ترنجیدن و فراهم آمدن در جامه ٔ خود. || فراهم آمدن قوم از هر جا. || گرفتن و پنهان ساختن چیزی . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط): والظلیم یتجماء علی بیضه . (اقرب الموارد).
تجمیلغتنامه دهخداتجمی . [ ت َ ج َم ْ می ] (ع مص ) مجتمع شدن قوم با هم . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط). مجتمع شدن آن گروه با هم . (ناظم الاطباء).
ثوجمیلغتنامه دهخداثوجمی . [ ج ُ ] (ص نسبی ) منسوب است به توجم که بطنی است از معاذف و آنان را ثواجه خوانند. (سمعانی ).