تاخردیکشنری عربی به فارسیپس افت , تاخير , کم هوشي , عدم رشد فکري , شتاب منفي , ديرکرد , تاخير ورود , دير امدن
دیرکردلغتنامه دهخدادیرکرد. [ ک َ ] (مص مرکب مرخم ، اِمص مرکب ) دیرکردن . عقب افتادن . تأخیر. تعویق ؛ جریمه ٔ دیر کرد، زیان تأخیر در پرداخت ؛ چک شما هفت روز دیر کرد دارد، هنگام دریافت آن بتأخیر افتاده است .
تاخیردیکشنری فارسی به انگلیسیdeferment, delay, holdup, lateness, respite, retardation, stall, stay, suspension, tardiness
تاخیرفرهنگ مترادف و متضاد۱. تعویق، درنگ، دیر ≠ تعجیل، تسریع ۲. تعلل، دفعالوقت، طفره، مماطله ۳. مطال ۴. دیرکرد ۵. دیرآمد ۶. مهلت، فرصت ۷. دیر کردن ۸. عقب انداختن