تاریخیلغتنامه دهخداتاریخی . (اِخ ) محمدبن عبدالملک ، مکنی به ابوبکر. یاقوت در معجم الادبا آرد: چنین دانم که وی نخستین کسی است که در اخبار ادبا کتاب نوشت . (معجم الادبا چ مارگلیوث ج 1 ص 43). سمعانی در الانساب آرد: ابوبکر محمدبن
تاریخیلغتنامه دهخداتاریخی . (ص نسبی ) آنچه قابل ذکر در تاریخ باشد. قابل ضبط تاریخ . رجوع به تاریخی شدن و تاریخ شدن شود. || هر چیز منسوب به تاریخ .
حسن تاریخیلغتنامه دهخداحسن تاریخی . [ ح َ س َ ن ِ ] (اِخ ) از شاعران سده ٔ نهم است و چون ماده تاریخ بسیار میگفت بدین لقب شهرت یافت . (ذریعه ج 9 ص 241).
تاریخی شدنلغتنامه دهخداتاریخی شدن . [ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) قابل ضبط در تاریخ شدن . درخور باقی ماندن در تاریخ شدن . تاریخی گشتن : و جوانمردی و همت او تاریخی شد روزگار را. (تاریخ طبرستان ). و صیت مردانگی او آن روز تاریخی شد. (تاریخ طبرستان ). رجوع به تاریخی و تاریخ شدن شود.
دوران تاریخیHistoric periodواژههای مصوب فرهنگستانهر دورهای در گذشته که ازطریق مدارک نوشتاری قابل پژوهش باشد
حسن تاریخیلغتنامه دهخداحسن تاریخی . [ ح َ س َ ن ِ ] (اِخ ) از شاعران سده ٔ نهم است و چون ماده تاریخ بسیار میگفت بدین لقب شهرت یافت . (ذریعه ج 9 ص 241).
تاریخی شدنلغتنامه دهخداتاریخی شدن . [ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) قابل ضبط در تاریخ شدن . درخور باقی ماندن در تاریخ شدن . تاریخی گشتن : و جوانمردی و همت او تاریخی شد روزگار را. (تاریخ طبرستان ). و صیت مردانگی او آن روز تاریخی شد. (تاریخ طبرستان ). رجوع به تاریخی و تاریخ شدن شود.
monumentدیکشنری انگلیسی به فارسیبنای تاریخی، اثر تاریخی، بقعه، مقبره، بنای یاد بود، بنای یادگاری، لوحه تاریخی، پایه مجسمه
تاریخی شدنلغتنامه دهخداتاریخی شدن . [ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) قابل ضبط در تاریخ شدن . درخور باقی ماندن در تاریخ شدن . تاریخی گشتن : و جوانمردی و همت او تاریخی شد روزگار را. (تاریخ طبرستان ). و صیت مردانگی او آن روز تاریخی شد. (تاریخ طبرستان ). رجوع به تاریخی و تاریخ شدن شود.
حسن تاریخیلغتنامه دهخداحسن تاریخی . [ ح َ س َ ن ِ ] (اِخ ) از شاعران سده ٔ نهم است و چون ماده تاریخ بسیار میگفت بدین لقب شهرت یافت . (ذریعه ج 9 ص 241).
دوران تاریخیHistoric periodواژههای مصوب فرهنگستانهر دورهای در گذشته که ازطریق مدارک نوشتاری قابل پژوهش باشد
باستانشناسی آغازتاریخیprotohistoric archaeologyواژههای مصوب فرهنگستانمطالعۀ مقدّمترین دورۀ تاریخی، دقیقاً پیش از آغاز تاریخ مکتوب، که شواهد نوشتاری بسیار کمی از آن برجای مانده است
باستانشناسی دوران تاریخیhistoric archaeologyواژههای مصوب فرهنگستانشاخهای از باستانشناسی که به مطالعۀ فرهنگها و جوامعی که به مرحلۀ خط و کتابت رسیدهاند میپردازد
بومسازگان تاریخیhistoric ecosystemواژههای مصوب فرهنگستانبومسازگانی طبیعی که اکنون وجود دارد یا در گذشته وجود داشته است و راهنمای فعالیتهای بازیابی است