تأزللغتنامه دهخداتأزل . [ ت َ ءَزْ زُ ] (ع مص ) تنگ شدن سینه . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رجوع به تأزق شود.
تاجيلدیکشنری عربی به فارسیتعطيل موقتي , برخاست , تعويض , احاله بوقت ديگر , مهلت قانوني , استمهال , مهلت , فرجه , امان , استراحت , تمديد مدت , رخصت , فرجه دادن
تأجللغتنامه دهخداتأجل . [ ت َ ءَج ْ ج ُ ] (ع مص ) گله گله شدن گاو دشتی و آهو و آنچه بدان ماند. (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). || پس ماندن گله ٔ گاوان . || درنگ کردن و جمع شدن قوم از جاها. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). گرد آمدن قوم بر چیزی . (از اقرب الموارد). || گرد آمدن آب در آبگیر. (تاج ا
تأجیللغتنامه دهخداتأجیل . [ ت َءْ ] (ع مص ) فرمان دادن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). || مهلت دادن . (منتهی الارب ) (غیاث اللغات ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (ترجمان علامه جرجانی ). تمهیل . مقابل تعجیل : تامن بحضرت شاه روم و ضرر تعجیل و منفعت تأجیل سیاست بازنمایم . (
تأزقلغتنامه دهخداتأزق . [ ت َ ءَزْ زُ ] (ع مص ) تنگ شدن سینه . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). یعنی غمگین گردیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). تأزل صدر. (اقرب الموارد). رجوع به تأزل شود. || تنگ آمدن در جنگ . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
متأزللغتنامه دهخدامتأزل . [ م ُ ت َ ءَزْ زِ ] (ع ص ) غمگین و تنگدل . (آنندراج ). ستم دیده ٔ اندوهناک . (ناظم الاطباء). و رجوع به تأزل شود.
متأزللغتنامه دهخدامتأزل . [ م ُ ت َ ءَزْ زِ ] (ع ص ) غمگین و تنگدل . (آنندراج ). ستم دیده ٔ اندوهناک . (ناظم الاطباء). و رجوع به تأزل شود.