تبعیت کردن

مترادف

اقتفا کردن، پیروی کردن، تاسی جستن، متابعت کردن، گردن نهادن

برابر پارسی

پیروی کردن، فرمان بردن

جست‌وجوی دقیق

تبعیت کردن

فرهنگ مترادف و متضاد

اقتفا کردن، پیروی کردن، تاسی جستن، متابعت کردن، گردن نهادن

تبعیت کردن

جست‌وجوی هم‌آوا

پردیس طبیعت،پارک طبیعت

nature park

واژه‌های مصوب فرهنگستان

پردیسی که جاذبة اصلی آن گیاگان و زیاگان موجود در آن است

تبحث

لغت‌نامه دهخدا

تبحث . [ت َ ب َح ْ ح ُ ] (ع مص ) کاویدن و تفتیش کردن از چیزی . (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).

تبعض

تبعض . [ ت َ ب َع ْ ع ُ ] (ع مص ) پاره پاره شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (دهار). بعض بعض شدن . (زوزنی ). بهره بهره گردیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). حصه حصه شدن . (آنندراج ). جزٔجزء شدن . (از قطر المحیط). || (اصطلاح فقهی ) خیار تبعض صفقه ؛ و آن چنان است که عقد بیع نسبت بق

تبعت

لغت‌نامه دهخدا

تبعت . [ ت َب ِ ع َ ] (ع اِ) تبعة. عاقبت بد : خواجه بدیوان وزارت آمد و احمد را بخواندند سخت بترسید از تبعتی دیگر که بدو بازخورد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 268 و چ فیاض ص 267). بعجب بماندم

تبعث

لغت‌نامه دهخدا

تبعث . [ ت َ ب َع ْ ع ُ ] (ع مص ) برآمدن و روان شدن : تبعث منه الشعر و غیره ؛ برآمد و روان شد. (منتهی الارب ).برآمدن و روان شدن شعر و جز آن از وی . (ناظم الاطباء).

جست‌وجوی متن

مواطنة

دیکشنری عربی به فارسی

شهروندان , ساکنين , مردم , تبعيت

citizenry

دیکشنری انگلیسی به فارسی

شهروندی، شهروندان، مردم، ساکنین، تبعیت

اخلاق‌ناگرا۲

amoralist

واژه‌های مصوب فرهنگستان

کسی که از اخلاق و ارزش‌های آن تبعیت نمی‌کند و آن را نادیده می‌گیرد

اقتفا

فرهنگ مترادف و متضاد

اقتدا، پیروی، تبعیت، متابعت

تاسی جستن

فرهنگ مترادف و متضاد

اقتدا کردن، پیروی کردن، تبعیت کردن، تقلید کردن

جست‌وجوی هم‌آغاز

تبعیت

لغت‌نامه دهخدا

تبعیت . [ ت َ ب َ ی ی َ ] (ع مص ) پیرو شدن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). مأخوذ از تازی ؛ پیروی و متابعت و تقلید. (ناظم الاطباء). تابع و پیرو بودن . لفظ مذکور مصدر جعلی است ، چه لفظ تبع خود مصدر است . (فرهنگ نظام ). و با کردن صرف شود: تبعیت کردن . || (اِ)دنبال . نتیجه <span cl