تحمیللغتنامه دهخداتحمیل . [ ت َ ] (ع مص ) بار برنهادن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (دهار) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). چیزی را بر دیگری حمل کردن . (فرهنگ نظام ). بارنهادگی و زیرباربردگی . (ناظم الاطباء). || فرمودن کسی را به برداشتن و کردن کار. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب ا
تحمللغتنامه دهخداتحمل . [ ت َ ح َم ْ م ُ ] (ع مص ) از منزل برداشتن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). تحمل قوم ؛ کوچ کردن آنان و قرار دادن بارهای خود بر شتران بقصد رحیل . (قطر المحیط) (از اقرب الموارد). ارتحال . (منتهی الارب ). کوچ کردن . (ناظم الاطباء). || بار برداشتن . (تاج المصادر بیهقی ) (ز
تهمللغتنامه دهخداتهمل . [ ت َ م َ ] (ص ) تنبل و کاهل و سست و آزمند و حریص . || ناموافق و تهبل . (ناظم الاطباء). رجوع به تهبل شود.
تعمللغتنامه دهخداتعمل . [ ت َ ع َم ْ م ُ ] (ع مص ) رنج بردن در کار. (تاج المصادر بیهقی ). سختی کشیدن جهت کسی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || عنایت و کوشش کردن در برآوردن حاجت مردم . (از اقرب الموارد). || کاری گرفتن از خود. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). از خود کاری گرفتن
تعمیللغتنامه دهخداتعمیل . [ ت َ ] (ع مص ) مزد کارکن دادن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). مزد کاری دادن . (آنندراج ) (از اقرب الموارد). || امارت دادن کسی را و مستولی گردانیدن بر قومی . یقال : عمل فلان علیهم (مجهولاً). (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از اقرب الموارد).
surchargingدیکشنری انگلیسی به فارسیسوپر شارژ، اضافه کردن، زیاد بار کردن، زیاد ستاندن، تحمیل کردن، زیاد پر کردن
surchargedدیکشنری انگلیسی به فارسیاضافه وزن، اضافه کردن، زیاد بار کردن، زیاد ستاندن، تحمیل کردن، زیاد پر کردن
ضريبة اضافيةدیکشنری عربی به فارسیزياد ستاندن , زياد بار کردن , تحميل کردن زياد پر کردن , اضافه کردن , نرخ اضافي ماليات اضافي , جريمه , اضافه بها
surchargeدیکشنری انگلیسی به فارسیاضافه کردن هزینه، اضافه بها، جریمه، نرخ اضافیمالیات اضافی، اضافه کردن، زیاد بار کردن، زیاد ستاندن، تحمیل کردن، زیاد پر کردن
تحمیللغتنامه دهخداتحمیل . [ ت َ ] (ع مص ) بار برنهادن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (دهار) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). چیزی را بر دیگری حمل کردن . (فرهنگ نظام ). بارنهادگی و زیرباربردگی . (ناظم الاطباء). || فرمودن کسی را به برداشتن و کردن کار. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب ا
تحمیلدیکشنری فارسی به انگلیسیenforcement, exaction, imposition, intrusion, obtrusion, strain, tax, trespass
تحمیللغتنامه دهخداتحمیل . [ ت َ ] (ع مص ) بار برنهادن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (دهار) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). چیزی را بر دیگری حمل کردن . (فرهنگ نظام ). بارنهادگی و زیرباربردگی . (ناظم الاطباء). || فرمودن کسی را به برداشتن و کردن کار. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب ا
تحمیلدیکشنری فارسی به انگلیسیenforcement, exaction, imposition, intrusion, obtrusion, strain, tax, trespass