تخشبلغتنامه دهخداتخشب . [ ت َ خ َش ْ ش ُ ] (ع مص ) خوردن شتران چوب یا گیاه خشک را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (منتهی الارب )(ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (المنجد): تتخشب الابل ُ عیدان َالشجر؛ ای تتناول اغصانه . (اقرب الموارد).
متخشبلغتنامه دهخدامتخشب . [ م ُ ت َ خ َش ْ ش ِ ] (ع ص ) شتری که چوب یا گیاه خشک خورد. (آنندراج ). شتر خورنده ٔ چوب ویا گیاه خشک . (ناظم الاطباء). و رجوع به تخشب شود.
متخشبلغتنامه دهخدامتخشب . [ م ُ ت َ خ َش ْ ش ِ ] (ع ص ) شتری که چوب یا گیاه خشک خورد. (آنندراج ). شتر خورنده ٔ چوب ویا گیاه خشک . (ناظم الاطباء). و رجوع به تخشب شود.