تدمنلغتنامه دهخداتدمن . [ ت َ دَم ْ م ُ ] (ع مص ) پرسرگین شدن آب و جز آن .(تاج المصادر بیهقی ). پرسرگین شدن زمین و آب و جز آن . (از اقرب الموارد) (از المنجد) (از متن اللغه ).
تضمینلغتنامه دهخداتضمین . [ ت َ ] (ع مص ) چیزی را به پایندانی فرا کسی دادن . (تاج المصادر بیهقی ) (از زوزنی ). چیزی را به ضمان دادن .(ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). || پذیرانیدن و تاوان دادن او را آن چیز. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). پذیرانیدن و ضامن گردانیدن کسی را. (غیاث اللغات ) (آنند
تدمینلغتنامه دهخداتدمین . [ ت َ ] (ع مص ) سرگین در زمین زدن . (تاج المصادر بیهقی ). سرگین ناک گردانیدن ماشیه مکان را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از آنندراج ) (اقرب الموارد) (المنجد). و کذا دمن القوم الدار و دمن الشاء الماء. (منتهی الارب )(ناظم الاطباء). || دستوری دادن کسی را. (منتهی الارب
تضمنلغتنامه دهخداتضمن . [ ت َ ض َم ْ م ُ ] (ع مص ) پذیرفتن چیزی را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از تاج المصادر بیهقی ) (از دهار). || لازم گرفتن چیزی را از کسی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || در میان خویش آوردن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). میان اندرگرفتن
تضمندیکشنری عربی به فارسیمرکب بودن از , شامل بودن , عبارت بودن از , در برداشتن , متضمن بودن , قرار دادن , شمردن , به حساب اوردن , گرفتار کردن , گير انداختن , وارد کردن , گرفتارشدن , در گير کردن يا شدن
متدمنلغتنامه دهخدامتدمن . [ م ُ ت َ دَم ْ م ِ ] (ع ص ) مکان سرگین ناک . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). ماء متدمن ؛ آب پشکل ناک . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). و رجوع به تدمن شود.
خرجلغتنامه دهخداخرج . [ خ ُ ] (اِخ ) نام وادیی در دیار بنی تمیم است ازآن بنی کعب بن عنبر در سفلای صمان . بعضی گفته اند خرج در دیار عدی است و گروه سومی آنرا در حدود یلبن ذکر کرده اند. کثیر درباره ٔ آن گفته است : اء أطلال َ دار من سعاد بیلبن وقفت بها وحشاً کأن
حراضلغتنامه دهخداحراض . [ ح ُ ] (اِخ ) موضعی است به نزدیکی مکه در میان مشاش و غمیر و بالای ذات عرق و دست راست راه مکه - عراق و گویند که عُزّی ̍ در آنجا بود. (معجم البلدان ). ابن العباس اللهبی گوید : اء تعهد من سلیمی ذات نُؤْی زمان تحللت سلمی المراضاکأن بی
احمدلغتنامه دهخدااحمد. [ اَ م َ ] (اِخ )ابن محمد صینی حلبی صنوبری . از اشعار اوست در گل :زعم الورد أنه هو ابهی من جمیع الانوار و الریحان فأجابته أعین النرجس العقََس بذل من فوقها و هوان ایما أحسن التورد أم مقََلة ریم من فضة الاجفان ام فماذا یرجو بحمرته الخدْ-<b
متدمنلغتنامه دهخدامتدمن . [ م ُ ت َ دَم ْ م ِ ] (ع ص ) مکان سرگین ناک . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). ماء متدمن ؛ آب پشکل ناک . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). و رجوع به تدمن شود.