ترسیدنلغتنامه دهخداترسیدن . [ ت َ دَ ] (مص ) خوف داشتن و خوف کردن و بیم داشتن و بیم کردن و جرئت نکردن و جبن کردن . (ناظم الاطباء). وجل . تهیّب . بیم کردن . هراسیدن . اندیشیدن . باک داشتن : بتا، نگارا، از چشم بد بترس و مکن چرا نداری با خود همیشه چشم پنام ؟ <p
ترشیدنلغتنامه دهخداترشیدن . [ ت ُ / ت ُرُ دَ ] (مص ) ترش شدن و انقلاب و حالت تخمیر در چیزی ظاهر شدن . (ناظم الاطباء) : اگر آن طعام نترشیدی و قی نکردی جزو آدمی خواست شدن . (فیه مافیه ).
ترشیدنفرهنگ فارسی عمید۱. ترش شدن؛ ترشمزه شدن.۲. فاسد شدن مواد خوراکی.۳. [عامیانه، مجاز] گذشتن سن دختر مجرد از سن ازدواج.
انثماغلغتنامه دهخداانثماغ . [ اِ ث ِ ] (ع مص ) از درخت افتادن وشکسته گردیدن رطب . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از آنندراج ). شکسته شدن رطب و آن وقتی است که از درخت بیفتد. (از اقرب الموارد). || ترشدن ریش . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از آنندراج ). ترشدن زخمها. (از تاج العروس از ذیل
تورخلغتنامه دهخداتورخ . [ ت َ وَرْ رُ ] (ع مص ) (از: «ورخ ») ترشدن زمین . || نرم شدن خمیر. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
خیس شدنلغتنامه دهخداخیس شدن . [ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) سخت تر شدن . (یادداشت مؤلف ).- از باران خیس شدن ؛ بر اثر باران سخت تر شدن .- از عرق خیس شدن ؛ بر اثر عرق کردن تر شدن .- خیس آب شدن ؛ ترشدن . بوسیله ٔ آب سخت
شاشیدنلغتنامه دهخداشاشیدن . [ دَ ] (مص ) کمیز کردن . (شرفنامه ٔ منیری ). بول کردن و کمیز کردن باشد. (برهان قاطع) (شعوری ). پیشاب کردن . میزیدن . میختن . آب تاختن . پیشاب ریختن . زهراب ریختن . آب انداختن .(در ستوران ). جیش کردن . (در اطفال ). چامیدن . ادرار کردن . شَفشَفَه . انتضاح . (منتهی الار