تسخطلغتنامه دهخداتسخط. [ ت َ س َخ ْ خ ُ ] (ع مص ) اندک شمردن . (تاج المصادر بیهقی ). کم شمردن || بناجایگاه دادن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). اندک شمردن و بنا جایگاه دادن عطا. (از متن اللغة)(از اقرب الموارد) (از المنجد). || خشم گرفتن و ناخشنود شدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (نا
تسخیدلغتنامه دهخداتسخید. [ ت َ ] (ع مص ) نم گرفتن اوراق و چفسیدن بعض آن بر بعض . (منتهی الارب )(ناظم الاطباء). نم گرفتن برگهای درخت و نشستن بعض آنها بر بعض دیگر. (از متن اللغة) (از اقرب الموارد): سُخِّدَ ورق الشجر، بصیغة المجهول ؛ ندی و رکب بعضه بعضاً. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (ناظم الاطب
تشخیتلغتنامه دهخداتشخیت . [ ت َ ] (ع مص ) رسانیدن . (منتهی الارب ). ابلاغ . (متن اللغة) (اقرب الموارد) (المنجد).
غضبناک شدنلغتنامه دهخداغضبناک شدن . [ غ َ ض َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) خشمگین شدن . خشمناک شدن . تسخط. رجوع به غضب شود.
تکرهلغتنامه دهخداتکره . [ ت َ ک َرْ رُه ْ ] (ع مص ) روی ترش کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). تسخط. (اقرب الموارد). || ناپسند و ناخوش داشتن . || چیزی را کم شمردن و به ناجایگاه دادن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). و رجوع به تسخط شود.
ناخوش داشتنلغتنامه دهخداناخوش داشتن . [ خوَش ْ / خُش ْ ت َ ] (مص مرکب ) نپسندیدن . پسند نکردن . خوش نداشتن . ناپسند شمردن . کراهت داشتن . استنکار. تسخط. تطهم . || تنغیص . ناگوار کردن . تباه کردن . مکدر کردن : پیوسته غمت مرا مشوش داردع
متسخطلغتنامه دهخدامتسخط. [ م ُ ت َ س َخ ْ خ ِ ] (ع ص )ناخشنود شونده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). ناخشنود و رنجیده و آزرده . (ناظم الاطباء). || کم شمرنده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). کم شمرده . (ناظم الاطباء). || کسی که بیجا و بی موقع می دهد. || ناپسند
متسخطلغتنامه دهخدامتسخط. [ م ُ ت َ س َخ ْ خ ِ ] (ع ص )ناخشنود شونده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). ناخشنود و رنجیده و آزرده . (ناظم الاطباء). || کم شمرنده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). کم شمرده . (ناظم الاطباء). || کسی که بیجا و بی موقع می دهد. || ناپسند