تعليق جانبيدیکشنری عربی به فارسیبکنار , جداگانه , بيک طرف , جدا از ديگران , درخلوت , صحبت تنها , گذشته از
تعلیقلغتنامه دهخداتعلیق . [ ت َ ] (ع مص )درآویختن . (زوزنی ) (دهار) (از تاج المصادر بیهقی ). درآویختن چیزی را به چیزی و متعلق گردانیدن . یقال : علقه فتعلق . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از آنندراج ). درآویختن چیزی را بچیزی و بر چیزی ، درآویختن و معلق گردانیدن آن . (از اقرب الموارد). آویختن چ
تحلقلغتنامه دهخداتحلق . [ ت َ ح َل ْ ل ُ ] (ع مص ) حلقه بنشستن مردمان . (تاج المصادر بیهقی ). حلقه حلقه شدن مردمان . (زوزنی ) (از منتهی الارب ) (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (قطر المحیط) (اقرب الموارد). || هاله نمودن ماه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). هاله گرفتن اطراف ماه . (از اقرب الموا
تحلیقلغتنامه دهخداتحلیق . [ ت َ ] (ع مص ) بسیار ستردن سر. (تاج المصادر بیهقی ) (دهار). موی بستردن . (زوزنی ). سر ستردن . (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). نیک ستردن موی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط). || انداختن چیزی بسوی کسی . (منتهی الارب ) (نا
تهلقلغتنامه دهخداتهلق . [ ت َ هََ ل ْ ل ُ ] (ع مص ) شتافتن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
تهلکلغتنامه دهخداتهلک . [ ت ُ هَُ ل ْ ل ِ ] (ع ص ) باطل و ناچیز. یقال : وقع فی وادی تهلک . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء): وادی تهلک ؛ ممنوعاً، الباطل . (اقرب الموارد).
تعليقدیکشنری عربی به فارسیبي تکليفي , وقفه , تعليق , عنوان , سرلوحه , عنوان دادن , توضيح , تفسير , سفرنگ , تقريظ , رشته يادداشت , گزارش رويداد , توقف , تعطيل , ايست , اويزان , اويزاني , اندروا , اونگان , اندروايي , اويزش
تعليقدیکشنری عربی به فارسیبي تکليفي , وقفه , تعليق , عنوان , سرلوحه , عنوان دادن , توضيح , تفسير , سفرنگ , تقريظ , رشته يادداشت , گزارش رويداد , توقف , تعطيل , ايست , اويزان , اويزاني , اندروا , اونگان , اندروايي , اويزش