تغلیظلغتنامه دهخداتغلیظ. [ ت َ ] (ع مص ) درشت کردن . (زوزنی ). ستبر کردن . (دهار). درشت کردن بر کسی چیزی را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (صراح ). ستبر کردن چیزی را.
تقلیزلغتنامه دهخداتقلیز. [ ت َ ] (ع مص ) سپوختن ملخ دم را بر زمین تا بیضه دهند. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). دم بر زمین فروکردن ملخ . (از اقرب الموارد).
تغلیظ انجمادیfreeze concentrationواژههای مصوب فرهنگستانیکی از روشهای تغلیظ مواد غذایی مایع که با جداسازی آب بهصورت یخ تشکیلشده در مایع انجام میشود
تغلیظگر گرانشیgravity thickenerواژههای مصوب فرهنگستاندستگاهی برای تغلیظ لجن با استفاده از نیروی گرانش
تغلیظ انجمادیfreeze concentrationواژههای مصوب فرهنگستانیکی از روشهای تغلیظ مواد غذایی مایع که با جداسازی آب بهصورت یخ تشکیلشده در مایع انجام میشود
تغلیظگر گرانشیgravity thickenerواژههای مصوب فرهنگستاندستگاهی برای تغلیظ لجن با استفاده از نیروی گرانش