تغلیظلغتنامه دهخداتغلیظ. [ ت َ ] (ع مص ) درشت کردن . (زوزنی ). ستبر کردن . (دهار). درشت کردن بر کسی چیزی را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (صراح ). ستبر کردن چیزی را. (از اقرب الموارد). || تأکید و تقویت و تشدید و تأکید سوگند: غلظ علیه فی الیمین ؛ شدد و اکد و منه قولهم اخذ منه میثا
تغلیظفرهنگ فارسی عمید۱. غلیظ کردن.۲. ستبر کردن.۳. [قدیمی] چیزی را بر کسی سخت و درشت کردن.۴. [قدیمی] سخن درشت گفتن به کسی.
تغلیظ انجمادیfreeze concentrationواژههای مصوب فرهنگستانیکی از روشهای تغلیظ مواد غذایی مایع که با جداسازی آب بهصورت یخ تشکیلشده در مایع انجام میشود
تغلیظگر گرانشیgravity thickenerواژههای مصوب فرهنگستاندستگاهی برای تغلیظ لجن با استفاده از نیروی گرانش
تغلیظ انجمادیfreeze concentrationواژههای مصوب فرهنگستانیکی از روشهای تغلیظ مواد غذایی مایع که با جداسازی آب بهصورت یخ تشکیلشده در مایع انجام میشود
تغلیظگر گرانشیgravity thickenerواژههای مصوب فرهنگستاندستگاهی برای تغلیظ لجن با استفاده از نیروی گرانش
تغلیظ انجمادیfreeze concentrationواژههای مصوب فرهنگستانیکی از روشهای تغلیظ مواد غذایی مایع که با جداسازی آب بهصورت یخ تشکیلشده در مایع انجام میشود
تغلیظگر گرانشیgravity thickenerواژههای مصوب فرهنگستاندستگاهی برای تغلیظ لجن با استفاده از نیروی گرانش