تقصبةلغتنامه دهخداتقصبة. [ ت َ ص ِ ب َ ] (ع اِ) تقصیبة. توک موی پیچیده . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). ج ، تقاصب وتقاصیب ، یقال : ما احسن تقاصیبها. (اقرب الموارد).
تقصیبةلغتنامه دهخداتقصیبة. [ ت َ ب َ ] (ع اِ) تقصبه . توک موی پیچیده . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
تقصیبةلغتنامه دهخداتقصیبة. [ ت َ ب َ ] (ع اِ) تقصبه . توک موی پیچیده . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
توکلغتنامه دهخداتوک . (اِ) به معنی چشم باشد که به عربی عین خوانند. (برهان ). چشم را گویند. (فرهنگ جهانگیری ) (از فرهنگ رشیدی ) (از انجمن آرا) (از آنندراج ) : ز توک مست تو عالم خراب است به قید زلف تو خلقی گرفتار. فرالاوی (از فرهنگ جهانگیری